رمان های آنلاین در حال تایپ

دانلود رمان رعیت کوچولوی من

رمان رعیت کوچولوی من

دانلود رمان رعیت کوچولوی من

 

دانلود رمان رعیت کوچولوی من

۰۶ تیر ۹۸ ، ۰۰:۱۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رمان آنلاین

دانلود رمان او رئیس بود

رمان او رئیس بود

دانلود رمان او رئیس بود

 

دانلود رمان او رئیس بود

 

 

 

۰۶ تیر ۹۸ ، ۰۰:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رمان آنلاین

رمان دختر حاج آقا پارت 4

➖آدرس خونه رو بهش دادمو رو صنولی گرم و نرم ولو شدم.
باور نکردنی بود اما راحتی و نرمی این صندلی از تخت خوابمم بیشتر بود.

به صورت آمین نگاه کردم.کم حرف بود و تلخ! سرمو کج کردم تا صورتشو فراتر از یه نیمرخ ببینمو بعد گفتم:

-دوست دخترت یه وقت ناراحت نشه منو قراره برسونی!؟ به قیافه ات میخوره از اون دوست دختر ذلیلا باشی…از اونا که هر جا میرن هر کاری میکنن پیم میدن به دختره میگن عسیسم من میخوام فلان جا برم…پیش بهمانی برم…فلان کارو بکنم….اجازه هست؟؟اجازه نیست؟”

بدون اینکه نگاهی بهم بنداره خیلی خیلی کوتاه گفت:

-ناراحت نمیشه!

ذوقم به کل کور شد.پس دوست دختر داشت…لابد هر کی هم بود از اون ۸۵ هاش بود!

با اخم ازش رو برگردوندمو نگاهمو دوختم به ماشینایی که به سرعت از کنارشون رد میشدیم.

یه جورایی داشتم غبطه میخوردم به اون دختری که یه همچین پسری فول آبشنی دوستش داره!
دختری که اصلا ندیده بودمش اما قطعا باسد خوشگل و خکش هیکل باشه!

سکوت بینمون داشت طولانی میشد که چشمم به ایمان افتاد و رنگ از صورتم پدید.دستپاچه و وحشت زده کمربندمو باز کردمو دولا شدم…آمین با تعجب گفت:

-چرا همچین میکنی!؟

بدون اینکه سرمو بالا بیارم با ترس گفتم:

-اون پسره رو میبینی…اونی که لباس نظامی تنش و داره با اون موتوری ها حرف میزنه!؟

-خب!؟

ادامه مطلب...
۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۲۳ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رمان آنلاین

رمان دختر حاج آقا پارت 3

➖هر آدم عاقل یا حتی احمقی که حداقل یکی دو باری تحت فشار شدید دستشویی تا مرز خیس کردن خودش پیش رفته باشه ، میدونست که من تو اون لحظه حق انتخابی نداشتم وگرنه جواب ایمان از طرف من هر چیزی میتونست باشه بجز ” خواهش میکنم” !!!

کلید رو که ازش گرفتم دستپاچه و هول تو قفل چرخوندمشو تا در باز شد پریدم داخل خونه.

با تحمل فشار دستشویی برای چند ثانیه ی دیگه،سرم رو ما بین در و قاب در نگه داشتمو تند تند گفتم:

-برووووو بابا یاغی! تو با اون ریش بلند و اون هیکل بی ریختت نه تکاوری نه مستر سیکس پک و نه جناب سروااااان…تو شکل یه داعشی بدترکیب بی تربیت سیگاری معتادی که فقط فتوای بیخودی صادر میکنه !

و بعد مقابل چشمای به خون نشسته اش لبخند دندون نمایی زدمو گفتم:

-بقول برادران داعشی “چیطوری ایماااان”!؟؟

تا به سمتم خیز برداشت با یه جیغ بلند سرمو عقب بردمو درو بستم.
صدای نفسهای کشدار و خشمگینش حتی از اون فاصله هم گوشامو قلقلک میداد!

مشت نه خیلی محکمی به در زد و گفت:

-اگه من تو رو آدم نکردم…..ایمان نیستم….بی تربیت!

ادامه مطلب...
۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۲۱ ۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رمان آنلاین

رمان دختر حاج آقا پارت 2

➖یلدا چونه اش رو خاروند و بعد از چند دقیقه فشار آوردن به مخیله اش گفت؛

-آهااااااان!فهمیدم!

از گوشه چشم با غضب نگاش کردم و گفتم:

-از دستای فک و فامیلت مایه بزاری من میدونمو تو!

با خنده گفت:

-نه بابا! میخوام روغن خراطین رو پیشنهاد بدم…هم ارزونتر هم کارساز!

با ذوقی که خیلی سعی میکردم بروزش ندم پرسیدم:

-خودت استفاده کردی؟؟اثر داره؟؟ چی هست اصلا!؟

-اسمش که روشه……روغن دیگه…روغن گیاهی!

بعد هم شونه هاشو داد بالا و گفت:

-نه من که تا حالا استفاده نکردم ولی تو اینترنت زیاد راجبش مینویسن…تازه قیمتشم فکر نکنم خیلی زیاد باشه…فکر کنم تو بتونی از پس خریدش بربیای…

-حالا این روغن خراطین رو باید از کجا خرید؟

ادامه مطلب...
۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۱۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رمان آنلاین