رمان های آنلاین در حال تایپ

۲۰ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

سه شنبه, ۴ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۲۱ ب.ظ رمان آنلاین
رمان حرارت تنت پارت 5

رمان حرارت تنت پارت 5

انگار رحم نداره که میگه : منو با اون بی ناموسای پِلاس توی خیابون اشتب گرفتی ! من ناموس دارم … اونقدر دَله نیستم
که چشمم دنباله یه بچه باشه … یا میای بالا ، یا به مرگه ماهرخ پلیس که هیچ ، داعشم زنگ بزنه که با اجازه ی
شوهرش ولش میکنیم ، ترجیح میدم قیمه قیمه شده ت رو ببینم تا اومدنم و باز دیدنت …
ولم میکنه و سمت آسانسور میره که تند دنبالش میرم . چاره ای هم مگه میمونه جز اعتماد کردن ؟ کنارش توی آسانسور
می ایستم و با خودم تکرار میکنم مسیح شوهرمه … مسیح شوهرمه … هی میگم ، اما نیست .. مسیح شوهر نیست و من
می خوام خودم رو آروم کنم و بگم اگه مثلا با هم تنها توی یه خونه هم باشیم بازم مسیح شوهرمه …. من یه ترک تبار
از ترکیه م و اونقدر آزاد بودم که این با مسیح بودنم اذیتم نکنه و بتونم باهاش کنار بیام …

ادامه مطلب...
۰۴ دی ۹۷ ، ۱۲:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رمان آنلاین
سه شنبه, ۴ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۲۰ ب.ظ رمان آنلاین
رمان حرارت تنت پارت 4

رمان حرارت تنت پارت 4

مسیح شکل تیری که از کمون در میاره از جا می پره و سمتم میاد . اهورا و کسری می خوان جلوش رو بگیرن که مشت
محکمی تو دهنه اهورا میزنه و کسری رو هل میده … انگاری روی هیچ معامله کردم و ته دلم هری میریزه … پنجه ش
رو دور حنجره م میگیره و فشار میده … اهورا داد میزنه : یاشار پدر سگ بگیرش …

یاشار از جاش میپره و من کبود میشم … با دو دستم دستش رو میگیرم تا از خودم دورش کنم … صورتش رو جلو میاره
و تو صورتم کلمه هاش رو تف میکنه : چه مرگت بود که فرار کردی ؟ شکمه توام بالا اومده بود خواستی بندازی گردنه
یکی دیگه ؟ خواستی فرارکنی که بدبخت بمونه تو خماری ؟

ادامه مطلب...
۰۴ دی ۹۷ ، ۱۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رمان آنلاین
سه شنبه, ۴ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۱۷ ب.ظ رمان آنلاین
رمان حرارت تنت پارت 3

رمان حرارت تنت پارت 3

پوفی میکشم و روی کاناپه دراز میکشم … صداش رو می شنوم : الحق که حق داشتی ، اهورا وجدنا خعلی آسه ! می ارزه
به خاطرش به خانواده ت پشت کنی …
نفسم رو طولانی بیرون میدم و حس میکنم من خیلی وقته به این نتیجه رسیدم که هیچی نمی تونه مثل یه خانواده ی
امن به آدم خوش بختی بده حتی اهورای خیلی آس ! انگار سمانه اینو نفهمیده …. چشمام زود خواب می رن و من دیگه
چیزی نمی فهمم …
یه چیزی انگار روی اعصابم خط میندازه … صدای پشت سر هم آیفونه … با چشمای نیمه باز روی کاناپه میشینم و سمانه
ی خواب آلو از اتاقش بیرون میاد. .. ما هر دو خوابه خوابیم هنوز و انگار کسی که پشت دره خیلی عجله داره و انگشتش
رو از روی زنگ برنمی داره …

ادامه مطلب...
۰۴ دی ۹۷ ، ۱۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رمان آنلاین
سه شنبه, ۴ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۱۶ ب.ظ رمان آنلاین
رمان حرارت تنت پارت 2

رمان حرارت تنت پارت 2

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ دی ۹۷ ، ۱۲:۱۶
رمان آنلاین
سه شنبه, ۴ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۱۴ ب.ظ رمان آنلاین
رمان حرارت تنت پارت 1

رمان حرارت تنت پارت 1

نفس نفس می زنم. توجهش سمت دیوار جلب میشه و یه قدم جلو میاد … ترسیده تر، هر دو دستم رو جلوی دهنم میذارم
و تکیه م رو به دیوار میزنم .. چسبیدن رژ لبم به کف دستم رو حس میکنم … کمر لختم سردی دیوار سنگی سفید رنگ
رو لمس میکنه و بدتر لرز میکنم … من این لباس عروس رو حتی ندیده بودم و آسو انتخابش کرده بود … آسو ؟ نگرانشم
و اشک از گوشه ی چشمم سُر میخوره …
دلنگرون باز از گوشه ی دیوار نگاه میکنم و میبینمشون … یکی از نوچه ها به سمت اون یکی برمیگرده و داد میزنه :
کاظم برو اونور ، توله سگ در بره شبمون صبح نرسیده ریقه رحمت باس سر بکشیم !
دلم براشون میسوزه… اونام مامور شدن و معذور اما من نمی تونم … نمیشه … نمیشه که برگردم و عروس این مجلس
باشم … صدای جیغ و سوت میاد … برمیگردم!
یه ماشین عروس شاسی بلند سفید رنگ که پشت سرش یه ماشین کوپه ی قرمز رنگ و چند تا پسرن … این ساختمون
به جز ما چند تا مراسم دیگه هم داره … گریه م گرفته … مامان گفته بود باید جای آبرومندانه باشه و مردکه بی شرف
هم بی چون و چرا قبول کرده بود … بینیم رو بالا میکشم و وقت نیست برای آبغوره گرفتن …. آسو گفته بود تورج پشت
ساختمون منتظر منه ، گفته بود شناسنامه رو توی باغچه ی شمالی ساختمون پشت شمشادا قایم کرده و با تورج برم
بردارم …… تورج ؟ خدایا من نگرانه تورجم هستم !

ادامه مطلب...
۰۴ دی ۹۷ ، ۱۲:۱۴ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
رمان آنلاین